سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 106632

  بازدید امروز : 48

  بازدید دیروز : 8

بُشرا

 
از حکمت [مرد مؤمن]، شناخت خویشتن است . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: احمد رضا ::: دوشنبه 89/4/14::: ساعت 8:37 صبح

بخش دوم

* فعالیت هاى اجتماعى

 

گذشته از فعالیت‌هاى علمى و فرهنگى و سیاسى‌اى که فضل‌الله در لبنان و سوریه داشته است، از فعالیت‌هاى اجتماعى ایشان چندان گسترده بوده که کمتر منطقه‌اى از کشور لبنان را مى‌توان یافت که اثر فعالیت اجتماعى ایشان در آن مشهود نباشد.

شعله‌ور شدن آتش جنگ‌‌هاى داخلى و تجاوزات صهیونیست‌ها، گذشته از خسارت‌هاى جانى و مالى، مشکلات اجتماعى فراوانى را در پى داشت که مهم‌ترین آن سرنوشت مبهم یتیمان و فرزندان شهدا و فقرا و معلولان بود. انجمن خیریه (جمعیه المبرات الخیریه) که تحت اشراف سید محمد حسین فضل الله قرار دارد با کمک نیکوکارانى از کشورهاى عربى خلیج‌فارس و لبنان اقدام به تاسیس مراکز و موسسات عظیم و پیشرفته براى تربیت یتیمان و به ویژه فرزندان شهدا و فرزندان فقرا و تاسیس بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها و مساجد نمود.

در این مراکز خیریه، یاد شدگان به طور شبانه‌روزى اسکان دارند و مراتب تحصیلى‌اشان را در بخش آموزشى همین مراکز مى گذرانند.

نام این مراکز خیریه و محل تاسیس آنها از پى مى آید:

مراکز خیریه ایتام

1. مبرة الامام الخویى، بیروت (الدوحه)

2. مبر‌ة الامام زین العابدین(ع)، البقاع (الهرمل)

3. مبرة الامام على بن ابى طالب (ع)، جبل عامل

4. مبرة السیده مریم(ع) ، جبل عامل، جویا

5. مبرة السیدة خدیجة الکبرى(ع)، بیروت (بئر حسن)

6. مبرة الحورا زینب، البقاع الغربى، سحمر

7. مراکز خیریه براى نابینایان و ناشنوایان

8. مدرسه النور (براى نابینایان)، بیروت

9. مدرسه الرجاء (ناشنوایان)، بیروت

مراکز بهداشتى

1. مستشفى بهمن (بیمارستان بهمن)، بیروت، حارة حریک.

2. مستشفى السیدة زهرا(س)، جبل عامل، العباسیه.

شکل گیرى حرکت مقاومت اسلامى لبنان

چنان که پیش‌تر گذشت، سید محمد حسین فضل الله در سال‌هاى حضور در نجف در صف بنیادگذاران نخستین حرکت‌هاى شیعى در عراق قرار داشت و از همراهان نزدیک سید محمد باقر صدر در مسایل سیاسى و تشکیلاتى بود.

فضل الله پس از بازگشت به وطن پدرى خویش (لبنان) درپى طرح صبغه سیاسى اسلام در جامعه مسلمانان لبنان برآمد، به گونه‌اى که اسلام‌گرایى سیاسى و مردم‌گرایى از وجوه بارز شخصیت او به شمار مى آید.

زمانى که کشور لبنان مورد تهاجم رژیم صهیونیست واقع شد، جوانانى که غالباً تحت تاثیر اندیشه و حرکت فضل الله بودند و گویا از پیش براى چنین دوره‌اى تربیت شده بودند، حرکت نامنظم و غیر تشکیلاتى مقاومت اسلامى را که برخوردار از بدنه‌اى مردمى و مستحکم بود، به راه انداختند. این حرکت که امروزه (حزب‌الله) لبنان شکل سازمان یافته و اصلى‌ترین شاخه آن است، همواره از فضل الله تغذیه فکرى و سیاسى شده و مى‌شود. وسایل ارتباط جمعى جهان همیشه از فضل الله به عنوان (رهبر معنوى حزب‌الله) یاد مى کنند‌- اما وى انتساب تشکیلاتى و سازمانى خود را به هر گروه سیاسى‌اى رد مى کند و مى‌گوید: (این نامگذارى ناشى از این است که اغلب این برادران مبارز و مومن در نمازهاى جمعه و جماعت که به امامت من تشکیل مى‌شود و یا در درس‌ها و سخنرانى‌هاى من حاضر مى‌شوند که این را تداعى مى‌کند که من سمت رهبرى آنان را به عهده دارم.)

هرچند ارتباطى بین فضل الله و حزب‌الله وجود ندارد اما وجود تربیت‌شدگان فضل‌الله در سطوح رهبرى این جنبش _که به رجال فضل ا‌‌لله معروفند‌- حضور غیر مستقیم وى را در این جنبش تامین مى کند.

در جریان انفجار مقر فرماندهى نیروهاى آمریکایى و فرانسوى، رسانه‌هاى غربى انگشت اتهام را به طرف فضل الله گرفتند و او را مسئول این انفجارها معرفى کردند. وقوع این حوادث سبب مطرح شدن وى به عنوان طراح و هدایت کننده اصلى یکى از بزرگ‌ترین حرکت‌هاى مقاومت اسلامى در سطح وسایل ارتباط جمعى جهان شد. فضل الله در سال 1367ش در گفت‌وگو با مجله حوزه (قم) تصرح کرد: من از این تهمتى که تبلیغات استعمارى جهان به من مى‌زنند و مرا مسئول انفجار مقر فرماندهى نیروهاى امریکایى در لبنان (مارنیز) و یا فرانسوى‌ها و دیگران مى‌دانند استفاده کردم و از فرصتى که پیش آمد و تمام وسایل ارتباط جمعى جهان اعم از امریکایى، انگلیسى، فرانسوى، روسى، ژاپنى، چینى یا کشورهاى اروپاى شرقى را بر روى من باز کرد. غالباً خبرنگاران آنها براى روزنامه و یا تلویزیون‌هاى خود با ممن مصاحبه کردند و درباره جمهورى اسلامى ایران و سیاست‌اسلامى و مذهب شیعه مطالبى پرسیدند و من از این فرصت استفاده مهمى کردم. در عین حال که آنان سعى در وارونه جلوه دادن مسایل و آلوده کردن چهره مرا داشتند، توانستم نداى اسلام را به تمام جهان برسانم.

جایگاه و نقش رهبرانه فضل الله در جنبش مقاومت اسلامى لبنان سبب شد تا یک بار ربوده و چهار بار ترور شود.

سید محمد حسین فضل الله خاطره خویش را از ربوده شدن خود به وسیله نیروهاى کتائب در سال 1982م چنین بازگو مى‌کند:

زمانى که اسراییل لبنان را (در سال 1982م) اشغال کرد و این اتفاق که ما از پیش بیم داشتیم اتفاق افتاد من به دعوت جمهورى اسلامى ایران براى شرکت در جشن‌هاى پیروزى انقلاب در این کشور به سر مى‌بردم. در همان‌جا با شرکت جمعى از علماى شیعه و سنى لبنانى مساله را بررسى و بیانیه‌اى صادر و اشغال‌گرى اسراییل را محکوم کردیم و به سرعت آماده بازگشت به لبنان شدیم. اما برخلاف انتظار متوجه شدیم که بیش‌تر ورودى‌هاى بیروت از سوى اسراییلى‌ها و یا نیروهاى داخلى هم‌پیمانشان بسته شده است.

در تلاش براى رسیدن به بیروت از راه بند امنیتى اسراییلى‌ها در منطقه شرقى بیروت گذشتیم و ناگهان در دام راه بند نیروهاى کتائب در نزدیکى اسراییلى‌ها افتادیم. آنان را متوقف کردند و ما و اتومبیلمان را بازرسى کردند و از داخل اتومبیل برخى اوراق و مصاحبه‌هاى مطبوعاتى را یافتند. ما را به دفتر کتائب در منطقه حازمیه بردند.همراه من پسرم (على) و جمعى از دوستانم بودند.

براى نخستین بار معناى (ربوده شدن ) را درک کردیم. تلاش ما براى مذاکراه با ربایندگان به جایى نرسید. زیرا آنان منتظر دستورهاى بعدى از سوى مقامات بالاتر بودند. در همان حال که ما را به بازداشتگاه مى‌بردند، برخى از مردم بامشاهده وضع اسارت ما، مرا به یکدیگر نشان مى‌دادند و مى‌گفتند: خمینی… از حسن اتفاق برخى نزدیکان ما شاهد اسارت ما بودند، به بیروت غربى و ناحیه جنوبى آن آمدند و مردم را آگاه کردند.

انتشار خبر ربوده شدن در میان مردم، مقدمه بحرانى سیاسى را فراهم آورده بود. اما پیش از تیره‌تر شدن اوضاع، ربایندگان درصدد جبران برآمدند. ناباورانه دیدیم که آنان -‌که پیش از این حاضر به سخن گفتن با ما نبودند-‌نزد ما آمدند و از ما عذرخواهى کردند و ما را به ناحیه جنوبى بیروت منتقل کردند.

فضل الله درباره عملیات‌هاى ترورى که در معرض آن قرار گرفت چنین مى‌گوید: نخستین بار در اوایل دهه هشتاد در منطقه (روضه الشهیدین) نزدیک محله الغبیرى بیروت، زمانى که براى ایراد سخنرانى در حسینیه الشیاح به آنجا مى‌رفتم، در کمین نظامى‌اى افتادیم که یکى از احزاب عربى (بعث عراق) بر سر راه ما نهاده بود. بارانى از گلوله به سمت اتومبیل هیات ما سرازیر شد، به گونه‌اى که بسیارى از گلوله‌ها به اتومبیل جلویى و عقبى اصابت کرد . اما تیرى به اتومبیل ما نخورد و ما به شکل طبیعى راه خود را ادامه دادیم و در موعد مقرر در حسینیه سخنرانى کردم ولى ماجرا ترور را براى مردم باز نگفتم.

مدتى پس از از این عملیات ناکام گروهى مسلح وارد منزلم در منطقه (الغبیرى) شدند و برنامه‌اشان این بود که پس از کشتن پاسداران به اتاقم هجوم آورند. آنان به شکلى کاملاً امنیتى وارد خانه شدند و پاسداران که احساس کردند اوضاع غیر عادى است، با آنان درگیر شدند و یکى از پاسداران منزل به شهادت رسید ولى عملیات تروریست‌ها ناکام ماند.

عملیات ترور سوم به گونه‌اى متفاوت انجام شد. این بار تروریست‌ها، کمى پیش از اذان صبح موشکى را به سمت اتاق خوابم -‌در ساختمان آپارتمانى- شلیک کردند اما این موشک به خطا به یک طبقه پایین‌تر _‌یعنى طبقه چهارم‌- اصابت کرد.

در همان زمان به گروهى از خبرنگاران که از من چیزى براى گفتن مى خواستند گفتم: تصور مى‌کردم کسى که در کنار شما نشسته است دیگر در معرض عملیات ترور قرار نخواهد گرفت اما دیدم که مساله برعکس است.

همین مساله سبب شد تا به توصیه مقامات امنیتى اسلامى از منطقه (الغبیرى) که نزدیک به مناطق حضور سازمان‌هاى فلسطینى و ناامن بود به منطقه (بئرالعبد) انتقال یابم) اما انفجار بزرگ 1984م که هدف آن کشتن من بود، در پاسخ به عملیات انفجار مقر مار نیز و المظلیین (مقر نیروهاى امریکایى و فرانسوى) رخ داد. زیرا دستگاه‌هاى تبلیغاتى در آن زمان سعى کردند تا مرا مسئول این انفجارها معرفى کنند.

استناد آنها به گزارش‌هاى مقام‌هاى اطلاعاتى محلى در منطقه شرقى بیروت بود که گزارش کرده بودند که من به دو جوان شهادت طلب که آن دو عملیات را اجرا کردند، تبریک گفته‌ام و به آنان در صورت انجام این عملیات بشارت بهشت را داده‌ام و پیش از انجام عملیات براى تکمیل برنامه و اطمینان از موفقیت آن به این مواضع سرکشى کرده‌ام. دستگاه‌هاى تبلیغاتى هم این افسانه‌ها را که شبیه رخدادهاى شگفت رمان‌ها یا نمایشنامه‌ها بود، بال و پر مى دادند.

به این ترتیب تبلیغات جهانى با شاخ و برگ دادن به این گزارش، نام مرا در ردیف عناوین عمده قرار داد. به تصور من این آغاز برنامه‌ریزى براى ترور من بود. اما باید به این گزراش‌ها، اطلاعاتى را بیفزایم که بعدها از میان اسناد امریکایى به دست آوردیم و نشان مى‌دهد که مساله فراتر از حد اتهام دست داشتن در انفجار مقر مارنیز (مقر نیروهاى نظامى امریکایى) بود. مساله این بود که من عنصرى دردسر ساز براى سیاست امریکا در لبنان بودم. این اطلاعات را از طریق روزنامه واشنگتن پست -‌مدتى پس از انفجار بئرالعبد‌- به دست آوردیم.

بعدها نیر در کتاب "پرده " (خاطرات ویلیام کیسى رییس سازمان اطلاعات مرکزى امریکا) خواندیم که وى در ضمن خاطراتش از جلسه‌اى که با امیر بندر بن سلطان بن عبدالعزیز سفیر عربستان سعودى در یکى از قهوه‌خانه‌هاى واشنگتن داشته سخن مى‌گوید. براساس آنچه در کتاب آمده ویلیام کیسى و بندر بن سلطان در آن جلسه به این نتیجه مى‌رسند که من عنصرى ناخوشایند براى سیاست امریکا هستم و باید ازدست من خلاص شوند. امیر بندر بن سلطان چکى به مبلغ سه میلیون دلار جهت مخارج ترور من به سازمان سیا تحویل مى‌دهد. زیرا بنابر آنچه در این کتاب آمده، کنگره امریکا با هزینه شدن مخارج چنین عملیاتى از بودجه کنگره امریکا موافقت نمى‌کرد. سازمان سیا براى انجام این عملیات یکى از مأموران سازمان اطلاعاتى انگلستان را به لبنان اعزام مى‌کند و او نیز با اجیر کردن عده‌اى مزدور در اطلاعات ارتش لبنان -‌که در آن زمان تحت ریاست سرهنگ سیمون قسیس بود‌- و نیز به کارگیرى مردان و زنانى ‌غالباً از منطقه "مشغره " در بقاع غربى- شبکه ترور را سازماندهى و مدت یک سال کامل براى تکمیل برنامه‌اشان برنامه‌ریزى کردند. آنان اتومبیل مرگ را که انباشته از مواد منفجره بود به نزدیک منزلم در منطقه بئر العبد منتقل کردند تا مرا ترور کنند. براساس برنامه آنان من مى‌بایست در لحظه انفجار اتومبیل به محل توقف آن رسیده باشم. اما الطاف خداى بزرگ سبب ناکامى عملیات کینه‌توزانه‌اشان شد.

شکست این عملیات از آن‌رو بود که من پس از اتمام نمازجمعه در حالى که خسته بودم آماده بازگشت بودم که زنى مومن از آشنایان نزد من آمد. او پس از خروج از مسجد استخاره کرده بود که براى مشورت و صحبت درباره برخى مسایل شرعى و مشاکل شخص‌اش نزد من بیاید. از قضا نتیجه استخاره‌اش هم خوب بود. ابتدا به خاطر خستگى ناشى از 5 ساعت فعالیت حال شنیدن حرف‌هایش را نداشتم و از او خواستم به منزلم بیاید. اما او اصرارى فوق‌العاده داشت که همان جا حرف‌هایش را با من در میان بگذارد.

ناچار پذیرفتم و او هم حرف‌هایش را زد. نمى‌دانستم که این مشیت الاهى است. اتفاقاً در همین لحاظات اتومبیلى شبیه اتومبیل ما به نزدیکى منزل ما رسید. هدایت کنندگان عملیات که گمان مى‌کردند اتومبیل ما به محل مورد نظر‌شان رسیده است، دگمه را فشار دادند و اتومبیل کار گذاشته را منفجر کردند.

در زمان انفجار من در مسجد بودم و به صحبت‌هاى آن زن گوش مى‌کردم. اگر آن زن مرا معطل نکرده بود در زمان انفجار در همان مکان مى‌بودم. جالب توجه است که برخى رادیوهاى محلى لبنان پنج دقیقه پس از عملیات اعلام کردند که فضل‌الله در این انفجار نابوده شده است و این نشان مى‌دهد که براى ترور من علاوه بر برنامه‌ریزى امنیتى، برنامه‌ریزى تبلیغاتى هم شده بود.

فضل الله درباره برنامه‌ریزى تبلیغاتى این حادثه مى گوید:

آن روز ملاحظه کردم که گروهى از نمایندگان رسانه‌هاى تبلیغاتى غربى و محلى از من تقاضاى ایراد سخن -‌هرچه که باشد‌- مى کنند. حتى تلویزیون فرانسه قبل از این حادثه از من تقاضا کرد حتى به مدت یک دقیقه هم که شده سخنى بگویم.

این رسانه‌ها لحظه به لحظه در داخل مسجد مرا همراهمى کردند و از من تصویر مى‌گرفتند. گو این که این رسانه‌ها با گرفتن فیلم و تصویر از خطبه‌ام در نماز جمعه بعداً به مخاطبان خود بگویند که این آخرین فیلم و عکس از فلانى است. زیرا برنامه آنان بسیار دقیق طرح‌ریزى شده بود. اما این برنامه ناکام ماند. البته صدها شهید و زخمى برجاى گذاشت. شمار شهیدان این انفجار ‌که زن و مرد و کودک و نوجوان و پیر در آن به چشم مى خورد‌- به بیش از هشتاد تن رسید. برخى کودکان در شکم مادران و برخى بر روى دستان مادران خود به شهادت رسیدند. این حادثه حدود دویست زخمى بر جاى گذاشت که برخى از آنان دچار نقص عضو شدند. منطقه محل انفجار منطقه تنگ و شلوغ و زمان انفجار هنگام بازگشت کارگران به خانه‌هایشان بود.

در خاطرات ویلیام کیسى آمده است که امیر بندر بن سلطان ‌سفیر عربستان سعودى در واشنگتن‌- با شنیدن خبر ناکامى ترور من دچار دل‌پیچه شد، اما براى کاستن از تاثیر این مساله بر خود به اربابش رییس سازمان سیا مىگوید که به من (فضل‌الله) و هوادارانم در حاشیه جنوبى شهر بیروت در مقابل سکوتم از دعوت به انتقام‌گیرى از امریکا یک میلیون دلار کمک مالى و دارو و… داده است. ویلیام کیسى در پاسخ مى‌گوید: در این صورت مبلغ رشوه از هزینه عملیات ترور کمتر است! من در همان زمان اعلام کردم کسى در روى زمین و هر مقام اطلاعاتى‌اى که مى‌تواند ثابت کند من یک ریال از هر مقام دولتى یا غیر دولتى گرفته‌ام سندش را رو کند.

در آن هنگام متوجه شدم که امیر بندر بن سلطان ‌در صورت صحت این روایت که وسایل تبلیغاتى سعودى انکارش کردند‌- دروغ‌گویى را هم خوب بلد نیست. زیرا ادعا کرده که به هواخواهانم در ناحیه جنوبى بیروت کمک‌هاى مالى و… نموده است. من مطئنم که او به هیچ یک از هواخواهان نزدیک یا دور من و حتى به بازماندگان و آسیب‌دیدگان انفجار هیچ گونه کمکى نکرده است.

فضل الله درباره اهداف و پیامدهاى این انفجار مى گوید: تصور مى‌کنم که این انفجار که هدف آن ترور من بود پاسخى به انفجار مقر نیروهاى امریکایى در فرودگاه بیروت بود. اما امریکایى‌ها ناکام ماندند و پیامدهاى آن نیز به زیان سیاست امریکا در لبنان تمام شد. این انفجار در خود امریکا نیز بازتاب یافت و پس از آن که روزنامه واشنگتن پست برخى اطلاعاتش را درباره این انفجار و عوامل پشت پرده آن منتشر کرد رییس جمهور امریکا رونالد ریگان وادار شد تا علناً اعلام کند که دستور ترور مرا صادر نکرده و امریکا در این عملیات مشارکت نداشته است.

هرگاه به یاد این عملیات شیطانى مى‌افتم به این مساله مى‌اندیشم که امریکا که همه مخالفان خود را به تروریست بودن متهم مى کند چگونه با عملیاتى امنیتى ‌تروریستى حدود دویست و هشتاد تن از کارگران و دیگر مردم بى‌گناه را یکجا درو مى‌کند.

در این عملیات حتى برخى جنین‌ها در شکم مادرانشان متلاشى شدند. معتقدم که وحشى‌گرى امریکا در مسایل امنیتى هیچ مرزى ندارد و این دولت هرجا که پاى منافقش در میان باشد هر کارى را مجاز مى‌شمرد. از همان زمان و البته پیش از آن هیچ احترامى به مواعظ امریکا درباره حقوق بشر ومحکومیت تروریسم و دفاع از آزادى قایل نبوده و نیستم.