بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 230
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
تا همین چند وقت پیش بود که هر وقت نامی از شوهرش به میان می آمد شروع به لعن و نفرین می کرد و مرگش را از خدا می خواست واقعا هم بد جوری از دست شوهرش کلافه بود.
چند روز پیش زنگ زد و با گریه از شوهرش گفت که در بیمارستان است و در حال رفتن به اتاق عمل و التماس دعا داشت برای سلامتیش
دیشب زنگ زد و با بغضی در گلو گفت اگر جواب آزمایشات مثبت باشد تا 6 ماه دیگر بیشتر شوهرش زنده نیست. این بار وقتی از شوهرش حرف می زند عاشقانه تر حرف می زد انگار تازه عاشق شده بود.
شاید روزی برای یک لحظه بودن
حتی یک لحظه بودن
در کنار کسی که
همیشه آرزو می کردیم ای کاش نباشد
حسرت بخوریم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بایگانی
اشتراک